۱. پیش افتادن؛ درپیش شدن؛ پیشی کردن. ۲. پیشکش کردن. ۳. (اسم) پیشکش؛ پیشکشی؛ هدیه. * تقدمهٴ معرفت: (پزشکی) [قدیمی] پیشبینی طبیب از عاقبت مرض.
فرهنگ فارسی عمید
۱. پاک و منزه کردن. ۲. به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن. ۳. به پاکی ستودن.
۱. پیش انداختن؛ جلو بردن؛ پیش فرستادن؛ مقدم داشتن. ۲. پیشکش کردن.
وام خود را به قسطهای معیّن ادا کردن؛ پولی را به چند قسط پرداختن.
باز شدن یا کنده شدن پوست چیزی؛ از پوست درآمدن.
۱. گذشتن و سپری شدن. ۲. نیست و نابود شدن.
۱. مقعر ساختن؛ گود کردن. ۲. صیحه زدن؛ صدا درآوردن از بیخ حلق.
کوشش؛ تلاش.
بره؛ گوسفند ششماهه.
۱. قانون وضع کردن؛ قانون گذاردن. ۲. قانونگذاری.
۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین. ۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه. ۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست ...
پرهیزکار؛ خداترس؛ باتقوا.