مقرراتی که هیئت وزیران تصویب کنند و برای اجرا به ادارات دولتی ابلاغ شود؛ مصوبه.
فرهنگ فارسی عمید
دوبرابر شدن چیزی؛ دوچندان شدن.
اظهار آزردگی و بیقراری کردن از اندوهی یا امری.
۱. غذا خورانیدن به کسی در وقت چاشت. ۲. قربانی کردن گوسفند یا شتر؛ ذبح کردن.
۱. سخت زدن. ۲. دوبههمزنی کردن؛ فتنه انگیختن. ۳. چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن.
۱. چیزی را جزء خود درآوردن؛ دربرداشتن؛ شامل بودن. ۲. پذیرفتن.
۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن. ۲. در پناه خود درآوردن. ۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن. ۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر مع ...
۱. ضایع کردن؛ تلف کردن. ۲. مهمل و بیکار ساختن چیزی.
۱. تنگ کردن. ۲. سخت گرفتن به کسی؛ در تنگنا قرار دادن.
راه یافتن؛ راه پیدا کردن بهسوی چیزی یا کسی.
پیاپی جستن؛ برای بهدست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن.
۱. (فقه) عمل مستحب کردن. ۲. (فقه) کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن. ۳. [قدیمی] فرمانبرداری کردن؛ منقاد شدن. ۴. [قدیمی] داوطلب شدن.