۱. مشهور کردن؛ شهره کردن. ۲. رسوایی کسی را شهرت دادن؛ رسوا ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
شوریده شدن؛ آشفته گشتن.
۱. آشفتگی؛ بیآرامی. ۲. [قدیمی] درهم کردن؛ بههم زدن. ۳. [قدیمی] پراکندن. ۴. [قدیمی] شوریده ساختن.
۱. به شوق آوردن؛ راغب کردن؛ آرزومند ساختن. ۲. کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن.
۱. زشت کردن روی. ۲. به کسی چشم بد رسانیدن.
۱. شیخ شدن؛ پیر شدن. ۲. خود را پیر نشان دادن.
۱. مذهب شیعه داشتن. ۲. (اسم) = شیعه
۱. کودکی کردن؛ کارهای کودکانه کردن. ۲. به لهوولعب پرداختن؛ عشق ورزیدن.
دوستی.
پیشامدها و حوادث روزگار؛ گردشها و انقلابات زمانه؛ نوائب دهر؛ تصاریفالدهر.
۱. صعود کردن؛ بالا رفتن؛ بالا برآمدن. ۲. بالا رفتن چیزی به نسبت و درجۀ معینی.
مصافحه کردن؛ با هم دست دادن؛ دست یکدیگر را فشردن در موقع ملاقات.