۱. یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانهروز؛ یک ساعت. ۲. یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان. ۳. یک قسمت کوچک از چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازار جستن و خریدوفروش کردن. ۲. بازارگرمی کردن.
۱. عطا کردن. ۲. روا داشتن؛ روا کردن.
آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن؛ اغوا کردن؛ به گمراهی افکندن.
۱. مساوی کردن؛ برابر کردن؛ یکسان کردن. ۲. همسطح کردن.
فال بد زدن؛ به فال بد گرفتن.
۱. به یکدیگر شبیه شدن. ۲. مانند هم بودن.
با هم شریک شدن.
۱. = تشرین ۲. فصل خزان.
همشکل شدن؛ مانند هم شدن.
۱. شبیه شدن. ۲. خود را مانند دیگران کردن؛ شبیه دیگران شدن.
۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن. ۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.