۱. ششگوشه کردن چیزی. ۲. شش قسمت کردن. ۳. ششتایی کردن. ۴. (صفت) ششتایی. ۵. (نجوم) قرار گرفتن یکششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره.
فرهنگ فارسی عمید
۱. هموار کردن. ۲. پهن کردن. ۳. هموار کردن زمین.
نُه؛ ۹.
پیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر. * تسلسل افکار: = تداعی * تداعی معانی
مسلط شدن؛ چیره شدن؛ دست یافتن بر کسی یا چیزی.
۱. پذیرفتن. ۲. چیزی را دریافت کردن. ۳. اسلام آوردن.
۱. خرسندی یافتن؛ آرام یافتن از اندوه؛ خرسند و بیغم شدن. ۲. بیغمی؛ بیاندوهی. * تسلی دادن: (مصدر متعددی) دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتمزده و غمواندوه او را ...
سلاح دادن؛ سلاح پوشاندن؛ مسلح ساختن.
۱. گردن نهادن؛ رام شدن. ۲. واگذار کردن؛ سپردن. ۳. (اسم) [قدیمی] درود؛ سلام.
بند چرمی که به کمر خود یا به چیزی ببندند؛ دوال چرمی.
۱. فربه ساختن. ۲. روغندار کردن.
۱. پر کردن ظرف. ۲. بلند کردن و بالا آوردن چیزی. ۳. برآمدن بر چیزی. ۴. (اسم) چشمهای در بهشت.