شاخهای از علم شیمی که نقش گرما در واکنشهای شیمیایی را مورد بررسی قرار میدهد.
فرهنگ فارسی عمید
دماسنج.
واگنهای مسافری یا باری که روی خط آهن حرکت میکنند؛ قطار.
شال کمر یا طناب که آن را دولا کنند و تاب بدهند و کسی را با آن بزنند.
نوعی بازی دستهجمعی که با انداختن قاب بهوسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد، و دزد را مشخص میکنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات م ...
= بادرنگبویه
۱. درهم کشیده شدن؛ پرچینوشکن شدن؛ فشرده شدن. ۲. افسرده شدن.
۱. آواز خواندن؛ زمزمه کردن به آواز خوش. ۲. آواز.
= ترنجان
به صدا درآوردن زهِ کمان و مانند آن.
۱. صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن. ۲. صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن: ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی: لغتنامه: ترنگید ...
= ترتیزک