ترجمۀ لفظبهلفظ و کلمهبهکلمه بدون درنظرگرفتن معنای کلی.
فرهنگ فارسی عمید
زیری؛ زیرین.
۱. در پرده کردن. ۲. بازداشتن.
اطراف زمینی را علامت گذاشتن یا سنگچینی کردن.
۱. (ریاضی) گوژ درآوردن؛ برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی. ۲. گوژپشتی.
۱. حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن؛ حدواندازه قرار دادن؛ حدواندازه معیّن کردن برای چیزی. ۲. حدود زمینی را معیّن کردن.
۱. بر حذر ساختن؛ ترساندن. ۲. پرهیز دادن.
سوختن؛ سوخته شدن.
۱. تغییر دادن، تبدیل کردن و گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز و حالت اصلی خود. ۲. بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنی آن.
۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن. ۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
۱. سبب حسرت شدن. ۲. آزار دادن کسی.
لباس کهنه و مندرس پوشیدن.