گیاهی با برگهای درشت و ساقۀ بلند و گلهای سبدی زردرنگ که میان آنها تخمهایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آنها را تف میدهند و مغز آن را میخورند. روغن آ ...
فرهنگ فارسی عمید
ظرف آب خمره مانند، لولهدار، و با دسته که برای شستشو به کار میرود؛ آبریز؛ آبدستان؛ ابریق.
پایان هر کاری؛ انجام؛ فرجام؛ آخر؛ عاقبت.
شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش: خلیلوار بتان بشکند که نندیشد / ز آفرازهٴ نمرود منجنیقافراز (سوزنی: ۲۱۶).
از نیستی به هستی آوردن؛ خلق کردن؛ بهوجود آوردن.
۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱). ۲. (ادبی) [مجاز] شعری که ...
جایی که در آن نماز بخوانند و عبادت پروردگار کنند؛ نمازخانه.
۱. فرورونده. ۲. ناپدیدشونده. ۳. غروبکننده.
= آزفنداک
۱. جنگ کردن؛ پیکار کردن: در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی: لغتنامه: آفندیدن). ۲. دشمنی کردن؛ خصومت ورزیدن.
جنین که پیش از موقع سقط شود؛ بچۀ نارسیده. * آفگانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بچه سقط کردن؛ بچه افکندن: شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد: ۴۳۲).
نوعی چای با رنگ روشن مایل به سفیدی.