تکۀ کوچکی از پارچه، پنبه، یا اسفنج که برای جلوگیری از خونریزی، یا جذب ترشحات، داخل حفرههای بدن فرو میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
ادارۀ آگاهی.
نوعی رقص آرام دونفره.
= داغداغان
آماده و مهیا شدن.
= تابخانه
= تابیدن٣: او مرا پیش شیر بپسندد / من نتاوم بر او نشسته مگس (رودکی: ۵۰۳).
۱. گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن. ۲. تعبیر و تفسیر خواب. ۳. توجیه.
گیاهی پایا با برگهای بریده و گلهای سبز چتری که بلندیش تا یک متر میرسد و از ریشۀ آن مادهای استخراج میشود که برای ساختن مُشَمَّع طبی به کار میرود.
ظرف سفالی بزرگ که در آن غله یا آرد بریزند؛ خمره.
دنبالۀ بسیارباریکی که در برخی جانوران تکسلولی و ریزبینی مانند اسپرماتوزوئید و بعضی باکتریها وجود دارد و جانور با تکان دادن آن میتواند حرکت کند.
جانوران تکسلولی که دارای تاژک هستند و برخی از آنها حد واسط میان جانور و گیاه شمرده میشوند.