۱. ادا کردن. ۲. پرداختن پول یا وام.
فرهنگ فارسی عمید
اذیت شدن؛ آزار دیدن؛ آزرده شدن.
تاریک؛ تیره. * تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن؛ تاریک شدن. * تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن؛ تیره ساختن. * تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک.
= * تارومار * تارومار: ‹تالومال› ۱. پریشان، پراکنده؛ ازهمپاشیده؛ زیروزبرشده. ۲. نیستونابود.
ستاره؛ کوکب.
= غارت * تاراج کردن: (مصدر متعدی) غارت کردن.
۱. پراکنده. ۲. راندهشده.
یک بار دیگر؛ بار دیگر.
= عنکبوت
کسی که تار مینوازد؛ نوازندۀ تار.
= طارم
۱. مفتولکش. ۲. زرکش.