۱. دهاندره؛ خمیازه. ۲. بوی دهان.
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوعی دفتر دراز که از عرض باز میشود. ۲. دفتر شعر؛ جُنگ. ۳. کتاب دعا. ۴. [مقابلِ سواد] [قدیمی] نوشتۀ پاکنویسشده. ۵. (اسم، اسم مصدر) [مقابلِ سواد] [قدیمی] سفیدی.
۱. فروشنده. ۲. دلال خریدوفروش. ۳. تاجر؛ بازرگان.
۱. سخن گفتن. ۲. فصاحت؛ زبانآوری. ۳. (اسم) سخن. ۴. شرح؛ تعبیر. ۵. (اسم) (ادبی) علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوههای مختلف و بر پایۀ تصویرسازی، مانندِ استفاده از تشبیه، ...
شغل؛ کار؛ پیشه.
= بیتاﻟﻠﻪ
خانۀ غم و اندوه؛ خانهای که در آن غم و غصه باشد.
حجله.
بهترین بیت غزل؛ شعر برگزیدۀ غزل؛ شاهبیت غزل.
خانۀ خدا؛ کعبه.
در دورۀ ایلخانان مغول، مٲمور وصول مالیات.
۱. بیجادهرنگ؛ به رنگ بیجاده. ۲. زردرنگ؛ به رنگ کهربا. ۳. سرخرنگ: تیغ بیجادهگون (شمشیر خونآلود).