ناشکیبایی.
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه فاقد صفات نیک است. ۲. ناسپاس؛ بیوفا.
بیحرصوآز؛ آنکه طمع ندارد.
کسی که رحم و شفقت نداشته باشد؛ بیمهر؛ نامهربان.
۱. بیلیاقت. ۲. بیهمت. ۳. بیکاره.
بیروشنی؛ بیپرتو؛ آنچه جلوه و رونقی ندارد.
بیاندازه؛ بیشمار؛ بیکران.
آنکه یا آنچه در خوبی یا بدی همتا نداشته باشد؛ بیمثل؛ بینظیر؛ بیهمتا.
۱. بیپروا؛ بیباک. ۲. گستاخ.
۱. بیعفت؛ بیعصمت. ۲. بیآبرو.
۱. بیعلامت؛ بیاثر. ۲. کسی که نام و نشانی از او در دست نیست؛ گمنام.
۱. آنچه نمک نداشته باشد. ۲. [مجاز] کسی که صورت و کردار و رفتارش دلپسند نباشد.