گیاهی به اندازۀ درخت سماق با برگهای سوزنی، گلهای سفید، و تخمی شبیه شاهدانه؛ غرفج؛ کرفج.
فرهنگ فارسی عمید
= بلونک
۱. زود. ۲. سر وقت. ۳. صبح زود.
نوعی پارچه که از آن کلاه و لباس بارانی میدوختهاند؛ نوعی سقرلات.
بزرگ طایفه؛ امیر.
۱. شراب؛ باده. ۲. (اسم مصدر) بادهگساری: به بگماز بنشست یک روز شاد / ز گردان لشکر همیکرد یاد (فردوسی: ۳/۳۰۷). ۳. پیالۀ شراب.
نوشابهای که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود؛ نوعی شراب؛ بوزه: مست گشتم ز جرعهٴ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری: مجمعالفرس: بگنی).
گلی به رنگهای سرخ، قهوهای، سفید، و ارغوانی با بوتۀ کوتاه و ساقههای باریک توخالی که بومی مناطق گرمسیر است. * بگونیای برگی: (زیستشناسی) نوعی بگونیای زینتی بدون گل.
بر سر اسم درمیآید و معنی صفتی به آن میدهد و نفی و سلب را میرساند: بیآب، بیباک، بیبر، بیچاره، بیچون، بیخرد، بیدرمان، بیدرنگ، بی&zwn ...
۱. جایی یا زمینی که آب نداشته باشد. ۲. [مجاز] بیرونق؛ بیطراوت. ۳. [قدیمی، مجاز] رسوا؛ بیآبرو.
بینظموترتیب بودن؛ بینظمی.
از روی بیباکی.