۱. = بهرمان ۲. پارچۀ ابریشمی رنگارنگ. ۳. (زیستشناسی) = کاجیره ۴. = سرخاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) = ابریشم ۲. جامۀ سبز. ۳. (زیستشناسی) = بیدمشک
به رنگ بهرمان؛ سرخ: چو پیروزه گشتهست غمکش دل من / ز هجران آن دو لب بهرمانی (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).
۱. (بانکداری) سود بانکی. ۲. سود؛ فایده. ۳. [قدیمی] قسمت؛ نصیب؛ بخش.
ویژگی کسی که از درآمد ملک یا مزرعه یا کارخانه سود و بهره برمیدارد.
بخشبخش. * بهرهبهره کردن: (مصدر متعدی) بخشبخش کردن؛ قسمت کردن.
دارای بهره و نصیب؛ سودبرده؛ کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد.
بهرهور بودن؛ بهرهداری.
۱. خوشبخت؛ نیکبخت. ۲. نوعی بلور کبودرنگ و شفاف: چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمیدانم ز بهروز (مولوی: لغتنامه: بهروز). ۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] برده.
دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست میکردند برای نگاهداشتن باز بر روی دست؛ نکاب؛ نکاپ؛ نکاف.
شغل و درجۀ بهیار.
۱. شادمان؛ خوشحال. ۲. خوب؛ نیکو.