= بتفوز
فرهنگ فارسی عمید
۱. خرمن؛ خرمن گندم یا جو. ۲. تودۀ چیزی. ۳. غله.
= ماش
۱. نشان و اثر چیزی. ۲. رد پا.
۱. تهدیگ پلو. ۲. غذایی که تهِ دیگ چسبیده و برشته شده باشد؛ تهدیگ: تا ز بسیاری آن زر نشکهند / بنکرانی پیش آن مهمان نهند (مولوی: مجمعالفرس: بنکران).
ناجویده از حلق فروبردن؛ بلعیدن.
۱. خانه. ۲. انبار. ۳. جای دادوستد. ۴. سازمان؛ مؤسسه.
بلع؛ فروبردن چیزی از حلق.
اولاد حضرت یعقوب؛ عبرانیان؛ اجداد کلیمیان امروزی؛ یهودیان.
اولاد حضرت فاطمه؛ امامحسن و امامحسین و فرزندان آنان. ذراری حضرت رسول. δ زیرا که اولاد آن حضرت منحصر به اولاد فاطمۀ زهرا بودهاند.
۱. بیخ؛ پایه؛ اصل؛ شالوده. ۲. پی دیوار. * بنیاد کردن: (مصدر متعدی) ۱. بنا کردن. ۲. شالوده ریختن. ۳. آغاز کردن؛ دست به کاری زدن. * بنیاد نهادن: (مصدر متعدی) ۱. شالوده ریختن. ۲. بن ...
کلمۀ تعجب و تحسین که در مقام شگفتی از خوبی و پسندیدگی چیزی گفته میشود؛ بهبه؛ وهوه؛ پهپه.