۱. جانوران دریایی. ۲. مرغان دریایی.
فرهنگ فارسی عمید
نخی که با دوک ریسیده میشود.
۱. نامی؛ مشهور؛ معروف. ۲. همنام.
= بناغ۲: همینسازد با داغ عاشقی صبرم / چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).
دختر.
= بنگ
۱. قباله؛ قبالۀ ملک. ۲. سند کهنه و قدیمی.
= گنجشک: بنجشک چگونه لرزد از باران / چون یاد کنم تو را چنان لرزم (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۴).
۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل. ۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند. ۳. گرهِ نی. ۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون. ۵. فصل. ۶. ریسمان. ۷. ریسمان یا زنجیر که به دست&zwnj ...
بندی که در جلو آب ببندند؛ سد.
= بنیاد
زنی که پیشهاش بند انداختن به چهرۀ زنان است و موهای صورت زنان را با نخ میکَنَد.