= سیاکوتی
فرهنگ فارسی عمید
چشم درشت و برآمده.
کشاورزی که بهتنهایی برای خود کار میکند و کارش زراعت دیم یا صیفیکاری است؛ بلککار.
۱. رشوه؛ رشوت. ۲. پولی یا چیزی که به قاضی میدهد که حکمی ناحق بدهد.
آب نیمگرم.
برگۀ کاغذی چاپشده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راهآهن، هواپیما، و مانندِ آن.
کندذهن؛ کودن؛ کمهوش.
به روش بلال؛ مانند بلال: عبایی بلیلانه در تن کنند / به دخل حبش جامهٴ زن کنند (سعدی۱: ۱۲۶).
۱. مصیبت؛ پیشامد بد. ۲. رنج.
مادۀ منفجرهای که با دست، هواپیما یا وسایل دیگر به سمت مواضع دشمن پرتاب میشود یا در جایی کار گذاشته میشود. * بمب اتمی: (نظامی) بمبی که نیروی آن ناشی از انرژی اتمی است. * ...
نوعی هواپیمای جنگی که بمبها را روی هدفهای نظامی میاندازد.
۱. کوچهای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد. ۲. [مجاز] کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود.