۱. برکشیدن؛ برآوردن. ۲. ادب کردن؛ تربیت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. برکشیده؛ برآورده. ۲. ادبشده.
= فروار
= هزارافشان
۱. (نجوم) = برج ۲. هشتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه.
۱. دستار. ۲. میانبند. ۳. شال که به سر یا کمر میبندند.
= برق
۱. بالغ؛ رشید: جوان برومند. ۲. بارور؛ باثمر؛ میوهدار؛ میودهدهنده: درخت برومند. ۳. [قدیمی] خرم؛ شاداب: زمین برومند. ۳. [قدیمی] کامیاب؛ برخوردار: شاه برومند.
آبرودار؛ باآبرو.
ویژگی پول قلبی که در خارج از ضرابخانه سکه میزدند.
راه بیرون شدن؛ محل خروج.
مربوط به برون؛ بیرونی.