۱. ناسوختن. ۲. نیمه سوختن؛ نیمسوز شدن.
فرهنگ فارسی عمید
آماده؛ مهیا: جایی که جنگ باشد پذرفتهایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغدهایم جنگ (سوزنی: لغتنامه: آسغده).
۱. نیمسوز. ۲. هیزم نیمسوخته: ایستاده میان گرمابه / همچو آسغده در میان تنور (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۱).
= آسمانگون
عمارت بسیاربلند با طبقات زیاد.
= آسمانسا
هوانورد؛ هواپیما.
۱. مربوط به آسمان. ۲. الهی؛ ربانی؛ خدایی: بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تٲیید آسمانی نیست (سعدی: ۸۴). ۳. مربوط به تقدیر و سرنوشت. ۴. به رنگ آسمان؛ آبی آسمانی؛ آبی روشن؛ آبی کم&zwn ...
۱. دروغگو؛ فریبدهنده. ۲. سرگشته؛ حیران.
۱. (ریاضی) محور. ۲. (زیستشناسی) دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد. ۳. سنگ آسیا.
= آشوری
نوعی کرم حلقویشکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی میکند؛ کرم روده.