چوبی که در بینی شتر میکنند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار؛ مهار شتر: چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمعالفرس: برس).
فرهنگ فارسی عمید
میوۀ سرو کوهی.
= سختن
معجونی که با مغز گردو و داروهای مقوی تهیه میشود: روح ما را عصا می صافیست / نه معاجین و بنگ و برسوله (نزاری: مجمعالفرس: برسوله).
خوراک آبدار که با گوشت، برگ کلم، گوجهفرنگی، و بعضی چیزهای دیگر تهیه میشود.
بریانشده؛ تفدادهشده؛ هرچیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده.
= بارسات
= آغالیدن
۱. جشن، مهمانی، و عیشوعشرتی که در روزهای آخر ماه شعبان برگزار میشده است: رمضان میرسد اینک دهم شعبان است / می بیارید و بنوشید که برغندان است (نزاری: لغتنامه: برغندا ...
قطرههای منجمدشدۀ سفید، بلوریشکل، و نرمی که از آسمان فرو میریزد؛ فنجا.
شٲن و شوکت؛ شکوه؛ بلندی قدر و منزلت.
۱. خشن. ۲. دشوار. ۳. راه باریک و دشوار.