= بردیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. استنباط. ۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول. ۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن. ۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی. ۵. تحمل؛ شکیبایی.
شکیبا؛ صبور؛ صبرکننده؛ تابآوردنده؛ تحملکننده.
بردابرد.
= برندک
نوعی اسب باری.
۱. روییده؛ رسته. ۲. [مجاز] واقعی؛ طبیعی.
ناز؛ کرشمه.
شاخ درخت.
= برزگر
کشاورزی؛ زراعت.
آتش: ز برزین دهقان و افسون زند / برآورده دودی به چرخ بلند (نظامی۵: ۸۵۷).