= پوز: نهادهاند زن و بچهٴ من از سرما / بهسان سگبچه بتفوز بر در سوارخ (سوزنی: مجمعالفرس: بتفوز).
فرهنگ فارسی عمید
۱. زنی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته. ۲. زنی که از ازدواج خودداری میکند. ۳. پارسا؛ پاکدامن. ۴. (اسم) لقب فاطمه بنت محمدبن عبدالله. ۵. (اسم) لقب مریم مادر عیسی.
= بتخانه
نوعی خوراک که از مغز گردو، شیر، و ماست تهیه میشود.
بتساز؛ بتتراشی؛ کسی که بت میسازد.
۱. آشکار کردن گِله و شکایت. ۲. درد دل کردن.
= بثر
= بحر
بخشودن. * بحلی خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی] بخشودگی خواستن.
کلمهای برای مدح و اظهار خشنودی و مسرت یا تمجید؛ زه؛ خه؛ خوشا؛ آفرین.
۱. بهره؛ نصیب. ۲. طالع؛ اقبال؛ شانس.
۱. فربه؛ چاق؛ پرورشیافته. ۲. (اسم) گوسفند نر سه یا چهارساله: چو گرگ باش که چون درفُتَد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی: ۵۹). ۳. پوستکرده؛ هرچه پوست ...