۱. هرچه با آن بازی کنند. ۲. اسباببازی کودکان. ۳. [قدیمی] غیر جدی؛ مزاح؛ شوخی: نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی: ۹۵).
فرهنگ فارسی عمید
۱. اجراکنندۀ نقش در نمایش، فیلم، و مانندِ آن. ۲. [مجاز] حیلهگر؛ نیرنگباز.
۱. ویژگی صدای بم مرد. ۲. (اسم) خوانندۀ مرد که صدای بم دارد. ۳. (اسم) قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا میکند. ۴. (اسم) مجموعهای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه ...
اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان. * باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
۱. کهنه؛ گذشته؛ دیرین. ۲. (اسم) زمان قدیم.
نامۀ باستان؛ تاریخ و داستان پیشینیان؛ نامه یا کتابی که از گذشته حکایت میکند.
قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی.
شاهرگ بازو؛ سیاهرگ بزرگی در بازو که در قدیم از آن خون میگرفتند.
باذوق؛ کسیکه کارهایش آراسته، مرتب، و خوشایند است.
تبسمکننده؛ لبخندزننده؛ آنکه لبخند میزند.
۱. تصویر چاپشده. ۲. (اسم مصدر) [منسوخ] چاپ؛ طبع.
کارگر چاپخانه که اوراق را چاپ میکند؛ چاپچی.