کالایی که باب بازار باشد و خریداران آن را بپسندند.
فرهنگ فارسی عمید
تحقیق و پرسش از متهم یا مظنون دربارۀ موضوع اتهام.
۱. از نو خریدن؛ دوباره خریدن؛ چیز فروخته را دوباره خریدن. ۲. کسی را او را با دادن پول از قیدوبند یا اسیری رهانیدن.
۱. خواندن. ۲. دوباره خواندن؛ قرائت کردن. ۳. فراخواندن؛ احضار کردن. ۴. بازگرداندن. ۵. (مصدر لازم) مطابق بودن.
۱. بههم برخوردن؛ تصادف کردن؛ مصادف شدن. ۲. روبهرو شدن: بیامد که خواهد ز گُردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی: ۴/۳۱).
کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت میکرد؛ بازیار؛ بازبان.
۱. (فیزیک) نتیجۀ کار یک دستگاه به نسبت مقدار انرژی که در آن مصرف میشود. ۲. مقدار محصولی که انسان یا ماشین در مدت معین تولید میکند؛ راندمان.
کسی که از طرف اداره یا وزارتخانهای مٲمور شود که به کارهای یک اداره یا بعضی از کارمندان آن رسیدگی کند؛ مفتش.
رهاشده؛ رهایییافته.
= باژرنگ
آنکه کالا را بهصورت عمده خرید و فروش میکند؛ تاجر؛ سوداگر.
سوداگری؛ تجارت.