زنگ آهن؛ زنگاهن؛ زعفرانالحدید.
فرهنگ فارسی عمید
اکسیژندار.
در قافیه، آوردن حروف رَوی قریبالمخرج در قافیه که از عیوب شعر است، مانند «گ» و «ک» در کلمات «سگ» و «شک».
۱. [جمعِ کَفَل] (زیستشناسی) = کَفَل ۲. [جمعِ کِفل] = کِفل
گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان، با شاخههای نازک و برگهای ریز که از آن اسانس میگیرند و دمکردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاهسرفه، ضعف اعصاب، و بیخوابی ناف ...
کامل کردن؛ تمام کردن.
= کنف۲
پرخور؛ بسیارخوار.
محکم؛ استوار.
گیاهی با ساقههای کرکدار، برگهای دراز و سبز، گلهای خوشهای، ارتفاع ۲ متر و ریشهای غدهدار که برخی مردم در شستوشوی بدن به کار میبرند.
مکتبی که معتقد است وجود مادی انسان مقدم بر ماهیت یا جوهر روح او است و انسان میتواند به میل خود سرنوشتش را تعیین کند؛ اصالت وجود.
لولهکشی زیرزمینی که فاضلاب در آن میریزد.