= نهر
فرهنگ فارسی عمید
برخیزاندن؛ برانگیختن.
۱. ویران شدن؛ خراب شدن؛ ویرانی. ۲. ویران کردن.
۱. شکسته شدن. ۲. ویران شدن. ۳. فروریختن. ۴. ریخته شدن آب یا باران. ۵. روان گردیدن اشک.
۱. = نور ۲. [جمعِ نَور] [قدیمی] = نُور
۱. شاه نو؛ پادشاه جوان. ۲. جوان تازهداماد.
۱. بیمرگ؛ بیزوال؛ جاویدان؛ جاوید. ۲. شراب انگوری.
وسیلهای که سوخت را به داخل موتورهای دیزلی یا بنزینی تزریق میکند.
داخل کردن داروی مایع در رگ یا عضله با سرنگ؛ تزریق.
۱. شکسته شدن؛ شکستگی. ۲. [مجاز] فروتنی. * انکسار نور: (فیزیک) تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت.
۱. نشانی و علامت یک بنگاه که بر روی محمولههای تجاری نوشته میشود. ۲. [مجاز] تهمت. ۳. (قید) [عامیانه] مستقیم؛ درست: انگ آمد جلویِ من نشست.
۱. پندار؛ تصور. ۲. فکروخیال. ۳. (اسم) ظرف دستهدار فلزی که استکان، لیوان و امثال آنها را در آن قرار میدهند. ۴. (اسم) [قدیمی] سرگذشت. ۵. (اسم) طرحی که برای ...