۱. خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد. ۲. [قدیمی] فروفرستادن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که به او انس گرفته شود. ۲. (اسم) گروه بسیار. ۳. (اسم) مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند.
خو گرفتن به همنشینی با کسی؛ خوگرفتگی؛ همخویی؛ همدمی.
۱. بسته شدن؛ بند شدن؛ بند آمدن. ۲. (پزشکی) بسته شدن و گرفتگی مجازی بدن.
۱. (زیستشناسی) هورمونی که در بدن از سلولهای لوزالمعده تراوش میشود و داخل خون میگردد و مواد قندی را در بدن تنظیم میکند. ۲. (پزشکی) دارویی که برای بیماران مبتل ...
ریخته شدن؛ ریخته شدن آب و مانند آن.
۱. رفتار دارای نظم و پیرو اصول معین. ۲. (اسم) قاعده یا اصول حاکم بر فعالیتها در رفتارها.
به نطق آوردن؛ به سخن آوردن؛ گویا ساختن.
بینی.
۱. نابود کردن؛ نیست کردن. ۲. تمام کردن؛ به آخر رساندن. ۳. به پایان رسیدن. ۴. سپری گشتن. ۵. بیتوشه شدن. ۶. فرستادن؛ روانه کردن.
۱. روان کردن؛ فرستادن. ۲. اجرا کردن حکم و فرمان.
= آنفارکتوس