= گریبان
فرهنگ فارسی عمید
= گر۳
= آنفلوانزا
= کریچ
۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده می ...
واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره. * گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.
گس؛ زمخت: چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
نشتر حجام یا رگزن.
۱. گزارشدهنده. ۲. مورخ. ۳. [قدیمی] تعبیرکنندۀ خواب. ۴. [قدیمی] طرحکننده؛ طراح.
اداکننده؛ بهجاآورنده.
۱. بسیار؛ بیحساب؛ بیحد. ۲. [قدیمی] بیهوده؛ عبث. ۳. [قدیمی] سخن بیهوده.
آنکه در کاری افراط کند؛ افراطکار؛ افراطکننده.