۱. فرود آمدن. ۲. پست شدن؛ به پستی گراییدن.
فرهنگ فارسی عمید
خمیده شدن؛ کج شدن؛ خمیدگی.
۱. فرورفتن. ۲. ناپدید شدن. ۳. کور شدن. ۴. (نجوم) = خسوف
۱. = اندودن ۲. انداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آفتاباندا.
۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین. ۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن. ۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت. ۴. به دور افکندن. ۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت. ۶. درون چیزی قرار دادن: کشت ...
۱. کسی که چیزی را از جایی بیندازد. ۲. پرتابکننده.
۱. تن؛ بدن؛ جسم. ۲. قدوقامت. ۳. (زیستشناسی) عضو بدن. ۴. عضوی که ظاهر باشد. ۵. [قدیمی، مجاز] قاعده و روش صحیح. ۶. [قدیمی، مجاز] کار آراسته و بانظام. * اندام دادن: (مصدر متعدی) ...
۱. ماله؛ مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ به دیوار میمالند. ۲. شکوه؛ شکایت.
۱. در؛ تو؛ درونِ؛ در میانِ. ۲. (پیشوند) بر سر افعال درمیآید: اندرآمدن (درآمدن)، اندرافتادن (درافتادن). ۳. (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمیآید و معنی خوان ...
داخل شدن؛ وارد شدن؛ درآمدن؛ درآمدن در ضمن چیزی.
= لازم
= اندرگاه