جای گریبان؛ گلو؛ گردن.
فرهنگ فارسی عمید
فرارکننده؛ کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی میکند.
۱. فراری؛ گریزان. ۲. کسی که زود از برابر کسی یا چیزی بگریزد.
= گریختن
مادۀ جامد یا نیمهجامد که از چربیهای گوناگون و استئارینها بهدست میآید و بهمنظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آنها بهکار میر ...
فروریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تٲثر.
= گریبان
= گر۳
= آنفلوانزا
= کریچ
۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده می ...
واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره. * گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.