= برنجزار
فرهنگ فارسی عمید
= گروه
کیسهبر؛ جیببر: توانگر ز رهزن بود ترسناک / تهیکیسه را از گرهبر چه باک (امیرخسرو: مجمعالفرس: گرهبر).
اخمو؛ اخمهرو؛ عبوس: کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی / دیو خوشطبع بِه از حور گرهپیشانی (سعدی۲: ۵۹۶).
گرویدگی؛ ایمان آوردن.
ایمانآورنده.
سرباز درجهدار؛ پایینتر از استوار.
= گروه: ز بس گروههٴ زنبورههای تندرغو / ز بس گلولهٴ خمپارههای تِنّین ون (قاآنی: ۶۲۸).
۱. ایمانآورده. ۲. فریفتهشده.
گرگمانند؛ مانند گرگ
آشتی ظاهری که دلهای طرفین در باطن بر کینه و دشمنی باشد؛ صلح و سازش از روی مکر و نفاق.
گیاهی با شاخههای کوتاه و برگهای ریز بههمفشرده؛ پای گرگ؛ پنجهگرگی.