معنی

خشمگین، سترگ، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود، تلافی دراورده
سایر معانی: غضب آلود، خشم آلود، شرزه، کینه جویی کردن، تلافی کردن، تلافی دراوردن، عشق یاکینه خود را اشکارکردن

دیکشنری

خشمگین
صفت
angry, furious, indignant, irate, fierce, wrathfulخشمگین
huge, big, wrathful, large, boisterous, roughسترگ
mad, furious, nervous, pelting, huffy, wrathfulعصبانی
excited, hot, wrathfulبرانگیخته
enraged, wroth, vehement, wrathfulغضبناک
wrathfulقهر الود
wrathfulتلافی دراورده

ترجمه آنلاین

خشمگین

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.