معنی

لایق، شایسته، خلیق، فرا خور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق
سایر معانی: ارزشمند، ارزنده، ارجمند، هژیر، شایگان، گرانمایه، ارزمند، پر ارزش، والا، درخور، دارای استحقاق، محق، (آدم) بزرگ، برجسته، سرور، سالار، فراخور
worthy_
پسوند:، درخور [praiseworthy]

دیکشنری

شایسته
صفت
worthy, good, competent, qualified, proper, fitشایسته
worthy, deserving, condignسزاوار
deserving, worthy, meritorious, justمستحق
capable, worthy, competent, able, adequateلایق
considerable, worthy, gigantesqueشایان
blameworthy, reprehensible, culpable, blamable, blameful, worthyسزاوار سرزنش
able, humane, polite, suitable, worthyخلیق
befitting, condign, fit, idoneous, proportionate, worthyفرا خور

ترجمه آنلاین

شایسته

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.