worth
معنی
سایر معانی: ارزش، ارج، اخش، والایی، (با فعل -ing دار) ارزش (داشتن)، ارزشمند (بودن)، قابل (بودن)، به ارزش، به قیمت، به بهای، (با فعل to be) ارزیدن، دارای، به ثروت، به دارایی، دارایی، مال، اجرت، مقدار، میزان، اندازه، به اندازه ی، (قدیمی) شدن، برازیدن، مناسب بودن، سزاوار
[صنعت] ارزش، بها - عبارتست از حداقل هزینه ای که برای انجام یک عملکرد، لازم است.