work up
معنی
1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن
دیکشنری
کار کردن
ترجمه آنلاین
کار کردن
مترادف
agitate ، animate ، arouse ، breed ، cause ، develop ، engender ، excite ، generate ، get up ، hatch ، improve ، incite ، induce ، inflame ، instigate ، move ، muster up ، occasion ، produce ، rouse ، spur ، stir up