معنی

لق، جنبنده، لرزان
سایر معانی: سست، شل، متزلزل، سست بنیان، مرتعش، نوسانی، (امریکا - قدیمی) عضو اتحادیه انقلابی کارگران (در سال 1905 در شیکاگو تاسیس شد)

دیکشنری

ناگهانی
صفت
shaky, wobbly, unsteady, vibrant, wonky, palsiedلرزان
loose, jiggly, wobbly, unsteady, rickety, loppyلق
motile, wobbly, motive, vacillant, vibratileجنبنده

ترجمه آنلاین

لرزان

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.