معنی

محو کردن، زدودن
سایر معانی: 1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن، 3- (شدیدا) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن، (خودمانی) شکست، ناکامی، سقوط، فروافتادن

دیکشنری

پاک کردن
فعل
blur, wipe out, eliminate, deface, obliterate, blot outمحو کردن
remove, eliminate, clear, wipe, sweep, wipe outزدودن

ترجمه آنلاین

محو کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.