wintry
معنی
سرد، بی مزه، زمستانی، مناسب زمستان
سایر معانی: زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)
سایر معانی: زمستانه، زمستان مانند، سرد (wintery هم می گویند)
دیکشنری
زمستان
صفت
winter, wintry, brumal, brumous, hibernalزمستانی
cold, cool, chilled, chilly, standoff, wintryسرد
wintryمناسب زمستان
tasteless, insipid, unsavory, vapid, flat, wintryبی مزه
ترجمه آنلاین
زمستانی
مترادف
biting ، bleak ، brumal ، chilly ، cutting ، desolate ، dismal ، freezing ، frigid ، frosty ، frozen ، harsh ، hibernal ، hiemal ، icebox ، icy ، raw ، snappy ، three dog night