windrow
معنی
دسته دسته کردن
سایر معانی: توده ی کاه و خاشاک (که برای خشک کردن در معرض هوا قرار داده شده)، (به ویژه بته های گندم و جو و غیره) ردیف، برگ های خشک انباشته شده توسط باد، دسته ای علف که برای خشک کردن جمع شده است، علوفه را دسته دسته کردن
[عمران و معماری] ریسه
سایر معانی: توده ی کاه و خاشاک (که برای خشک کردن در معرض هوا قرار داده شده)، (به ویژه بته های گندم و جو و غیره) ردیف، برگ های خشک انباشته شده توسط باد، دسته ای علف که برای خشک کردن جمع شده است، علوفه را دسته دسته کردن
[عمران و معماری] ریسه
دیکشنری
بادبادک
فعل
windrow, regiment, sort, groupدسته دسته کردن
ترجمه آنلاین
پنجره