waterlogged
معنی
از اب اشباع
سایر معانی: خیس آب، غرق آب، اشباع از آب، سیراب، آبگین، پراب، سنگین، خیس در اب
[خاک شناسی] مانداب
[آب و خاک] زمین های ماندابی،زمین های مرطوب
[عمران و معماری] ترشده از آب - مانداب
[زمین شناسی] تر شده از آب -مانداب
سایر معانی: خیس آب، غرق آب، اشباع از آب، سیراب، آبگین، پراب، سنگین، خیس در اب
[خاک شناسی] مانداب
[آب و خاک] زمین های ماندابی،زمین های مرطوب
[عمران و معماری] ترشده از آب - مانداب
[زمین شناسی] تر شده از آب -مانداب
دیکشنری
غرق شده
صفت
waterloggedاز اب اشباع
ترجمه آنلاین
غرق آب