wardship
معنی
سرپرستی، قیمومت، اداره و یا مقام قیمومت
سایر معانی: (به ویژه برای کودکان و محجوران) قیمومت، استوری
[حقوق] قیمومت، ولایت، سرپرستی
سایر معانی: (به ویژه برای کودکان و محجوران) قیمومت، استوری
[حقوق] قیمومت، ولایت، سرپرستی
دیکشنری
مراقبت
اسم
supervision, care, tutelage, patronage, superintendency, wardshipسرپرستی
patronage, mandate, tutelage, protectorate, tutorship, wardshipقیمومت
wardshipاداره و یا مقام قیمومت
ترجمه آنلاین
نگهبانی