walking
معنی
سایر معانی: پیاده، متحرک، جنبا، (ابزار کشاورزی و غیره) مستلزم پیاده روی، پیاده روی، راه رفتن، راه رونده، رهرو، رهنورد، قادر به راه رفتن، گردش، قدم زنی، گام زنی، سیار، در خورراه رفتن
[نساجی] عملیات والک - نمدی کردن
[کوه نوردی] کفش کوه سبک، کفش راه پیمایی