معنی

مشی
سایر معانی: پیاده، متحرک، جنبا، (ابزار کشاورزی و غیره) مستلزم پیاده روی، پیاده روی، راه رفتن، راه رونده، رهرو، رهنورد، قادر به راه رفتن، گردش، قدم زنی، گام زنی، سیار، در خورراه رفتن
[نساجی] عملیات والک - نمدی کردن
[کوه نوردی] کفش کوه سبک، کفش راه پیمایی

دیکشنری

پیاده روی
اسم
behavior, tack, modus operandi, gait, walking, behaviourمشی

ترجمه آنلاین

راه رفتن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.