معنی
سایر معانی: منتظر شدن یا بودن، گوش به در بودن، شکیبیدن، چشم به راه بودن، بیوسیدن، آماده بودن، در انتظار بودن، مهیا بودن، (به عنوان پیشخدمت رستوران و غیره) خدمت کردن، میزبانی کردن، میزداری کردن، رسما به ملاقات رفتن، به دیدار رفتن، انتظار، معطلی، چشم به راهی، گوش به دری، پرمو، پژمر، مدت انتظار یا معطلی، (مهجور) مشایعت کردن، همراهی کردن، (مهجور) پیامد (چیزی) بودن، به بار آوردن، (انگلیس) عضو دسته ی خوانندگان یا نوازندگان (که در ایام کریسمس در خیابان ها به راه می افتند)، (مهجور) دیده بان، معطل شدن