معنی

منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن
سایر معانی: منتظر شدن یا بودن، گوش به در بودن، شکیبیدن، چشم به راه بودن، بیوسیدن، آماده بودن، در انتظار بودن، مهیا بودن، (به عنوان پیشخدمت رستوران و غیره) خدمت کردن، میزبانی کردن، میزداری کردن، رسما به ملاقات رفتن، به دیدار رفتن، انتظار، معطلی، چشم به راهی، گوش به دری، پرمو، پژمر، مدت انتظار یا معطلی، (مهجور) مشایعت کردن، همراهی کردن، (مهجور) پیامد (چیزی) بودن، به بار آوردن، (انگلیس) عضو دسته ی خوانندگان یا نوازندگان (که در ایام کریسمس در خیابان ها به راه می افتند)، (مهجور) دیده بان، معطل شدن

دیکشنری

صبر کن
فعل
waitصبر کردن
wait, attendانتظار کشیدن
wait, abide, await, hoverمنتظر شدن
wait, valet, page, serve, wait on, wait uponپیشخدمتی کردن
waitچشم براه بودن

ترجمه آنلاین

صبر کن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.