تلویزیون، تلویزیونی، تصویری سایر معانی: وابسته به تلویزیون، وابسته به تصویر تلویزیون (در برابر صدای آن: audio)، وابسته به نشان دادن داده ها بر صفحه ی کامپیوتر، فرتوری، دیداری، مخفف: videocas ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقویتکنندۀ تصویر [مهندسی مخابرات] 1. تقویتکنندهای که نشانک/ سیگنال تصویر دوربین تلویزیون را قبل از مدولهسازی و ارسال تقویت میکند|||2. افزارهای در گیرندۀ ت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پهنای باند تصویر [مهندسی مخابرات] پهنای باند لازم برای حمل نشانک/ سیگنال تصویر که اندازۀ آن به ظرافتهای سامانه بستگی دارد
[کامپیوتر] ضبط ویدیویی فرایند دیجیتایز کردن تصاویر تلویزیونی متحرک و ذخیره ی آنها در کامپیوتر بر خلاف frame grabber ضبط ویدیویی، یک کارت ضبط ویدیویی یک کارت ضبط ویدیویی نه فقط تصاویر بی حرکت ...
[برق و الکترونیک] حامل تصویر
[برق و الکترونیک] همبسته ساز تصویر مدار راداری که قابلیت آشکار سازی خودکار هدف را افزایش می دهد ،داده هایی برای رسم دیجیتال هدف تولید می کند و ایمنی در برابر نویز ،تداخل و همهمه را بهبود می ...
[برق و الکترونیک] آشکار ساز تصویر آشکار سازی که سیگنالهای IF تصویر را در گیرنده تلویزیون دمدوله می کند .
[سینما] صفحه تصویر - صفحه تلویزیونی [کامپیوتر] دیسک تصویری ؛ دیسک بصری؛ دیسک ویدئویی ؛ دسترسی مستقیم
[کامپیوتر] واحد نمایش تصویری
[سینما] مستند ویدیویی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.