valetudinarian
معنی
خیالی، مریض، مریض، خیالی، علیل، وسواسی
سایر معانی: ناخوش، ناتندرست، انگشتال، دچار وسواس سلامتی، بیمار خیالی، پندار بیمار، valetudinary مری، کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خود وسواسی است
سایر معانی: ناخوش، ناتندرست، انگشتال، دچار وسواس سلامتی، بیمار خیالی، پندار بیمار، valetudinary مری، کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خود وسواسی است
دیکشنری
دروغین
اسم
sick, patient, valetudinarian, invalidمریض
worrywart, hypochondriac, valetudinarianخیالی
صفت
sick, ill, ailing, unwell, morbid, valetudinarianمریض
scrupulous, meticulous, morose, pernickety, queasy, valetudinarianوسواسی
imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, valetudinarianخیالی
pimping, infirm, invalid, bedfast, bedridden, valetudinarianعلیل
ترجمه آنلاین
نوکر