upstanding
/ˈəpˌstændɪŋ/

معنی

مستقیم، سر راست، قائم، خوش هیکل، شرافتمند
سایر معانی: راست، شق و رق، رجوع شود به: upright

دیکشنری

باقیمانده
صفت
statuesque, upstanding, well-built, well-shapedخوش هیکل
upstandingشرافتمند
upright, right, orthogonal, erect, upstandingقائم
direct, straight, straightforward, through, undeviating, upstandingمستقیم
straightforward, straight, straightway, outspoken, plain, upstandingسر راست

ترجمه آنلاین

سربلند

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.