معنی

از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا
سایر معانی: فوقانی ترین، زبرین، فرازین ترین، بلندترین، برجسته ترین، مهم ترین، پراهمیت ترین، مهندترین، فرمندترین، ارجح ترین، برترین، اولی ترین، رجوع شود به: outermost

دیکشنری

بالاترین
صفت
maximum, topmost, uppermost, upmost, superlativeبالاترین
uppermostاز ابتدا
superior, better, premier, preferable, higher, uppermostبرتر
uppermostرو
uppermostاز اغاز
superior, above, super, over, transcendent, uppermostمافوق
superincumbent, uppermostاز بالا

ترجمه آنلاین

بالاترین

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.