معنی

برخاستن، بالا رفتن، ترقی کردن، بالا بردن یا ترقی دادن، در حال کار، جلو، بالا، روی، بالای، بر فراز، در بلندی
سایر معانی: پیشوند: بالا (معمولا معنی واژه را یا عوض می کند یا تشدید می کند) [upbraid و upbringing]، فراز، زبر، بیدار، برخاسته، بیرون از بستر، برپا، رو به بالا، به سوی بالا، بالاسوی، به طرف بالا، برانگیخته، در حال شورش، در حال قیام، در هیجان، افزوده، زیاد شده، بالا رفته، بیشتر، آماده، مهیا، (به ویژه کامپیوتر) دایر، رو به راه، مشغول کار، روشن، در حال روی دادن، در حال انجام، تمام، پایان یافته، در بالا، در صدر، در ترقی، (معمولا با: to یا with) برابر، هم تراز، مثل، همانند، مطلع، آگاه، مسلط بر، (معمولا با: for) در معرض، قرار است که، بلند، فرازین، زبرین، برین، به بالا، به بعد، کنار، یک سو، (با فعل) خوب (انجام دادن و غیره)، کاملا، تماما، درست، (بدون افزودن معنی خاص همراه برخی فعل ها به کار می رود)، بلندی، سربالایی، زیادی، افزایش، ازدیاد، تزاید، (عامیانه) برخاستن، برپا شدن، بلند شدن، بالا بردن، بلند کردن، زیاد کردن، (خودمانی) داروی مخدر، آمفتامین (upper هم می گویند)، داروی انگیزان، (امتیاز مسابقه و غیره) هریک، هردو، سپری شده، صعود کردن
[کامپیوتر] فعال ؛ در حال کار رو به بلا ؛ بالا ؛ در حال کار
[ریاضیات] بالا

دیکشنری

بالا
فعل
climb, rise, up, lift, boost, ascendبالا رفتن
rise, up, get up, arise, levitate, step upبرخاستن
climb, grow, remunerate, rise, steepen, upترقی کردن
up, upgradeبالا بردن یا ترقی دادن
قید
up, overhead, aloft, atopبالا
forward, ahead, forth, up, before, aforeجلو
upدر حال کار
حرف اضافه
on, over, in, upon, aboard, upروی
above, on, over, up, in, o'erبالای
over, upon, up, o'erبر فراز
upدر بلندی

ترجمه آنلاین

بالا

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

I usually have a cup of coffee in the morning to wake up.

معمولاً صبح‌ها یک فنجان قهوه دارم تا بیدار شوم.

Learning a new skill can open up new opportunities in life.

یادگیری یک مهارت جدید می‌تواند در زندگی فرصت‌های جدیدی ایجاد کند.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.