unload
معنی
خالی کردن، بار خالی کردن، خالی کردن - تخلیه کردن
سایر معانی: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات و غیره را) بروز دادن، سر کسی خالی کردن، بیرون ریختن
[ریاضیات] بی بار کردن، خالی کردن، تخلیه ی بار، پیاده کردن
سایر معانی: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات و غیره را) بروز دادن، سر کسی خالی کردن، بیرون ریختن
[ریاضیات] بی بار کردن، خالی کردن، تخلیه ی بار، پیاده کردن
دیکشنری
تخلیه کردن
فعل
empty, unload, discharge, vent, deplete, evacuateخالی کردن
unloadبار خالی کردن
unloadخالی کردن - تخلیه کردن
ترجمه آنلاین
تخلیه
مترادف
break bulk ، cast ، clear out ، disburden ، discharge ، discommode ، disencumber ، disgorge ، dump ، get rid of ، jettison ، lighten ، off load ، relieve ، remove ، rid ، slough ، take a load off ، unburden ، unlade ، unpack ، void