معنی

خرپا، فتق بند، خوشه، کوک زن، شکم بند، بقچه، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، جفت کردن، بهم بستن، بستن
سایر معانی: (معمولا با: up) بستن، طناب پیچ کردن، (در اصل) بقچه بندی کردن، بقچه بستن، (پیش از پختن) بال ها و پاهای پرنده را به هم بستن، با خرپا یا شمع مستحکم کردن، حایل زدن، پشتبند زدن، بسته، (انگلیس) بسته ی کاه، بارکاه، شمع، (پل و غیره) پایه (مشتمل بر چند تیرآهن به صورت چارچوب)، نگهدار، تیر مشبک، پایه زدن، بسی  کشیدن، بداراویختن، متمسک شدن، بدار اویخته شدن، انبان
[عمران و معماری] خرپا - تیر مشبک - داربست - شبکه - تقویت کردن
[زمین شناسی] خرپا، ستون، پایه، تیر مشبک

دیکشنری

خرپا
اسم
truss, rafter, abutmentخرپا
cluster, ear, raceme, raceme, inflorescence, trussخوشه
trussکوک زن
trussشکم بند
bundle, pack, fardel, trussبقچه
truss, band, bandage, belt, swatheفتق بند
فعل
close, shut, shut down, block, fasten, trussبستن
bunch, cluster, trussخوشه کردن
trussچوب بست زدن
broach, spit, trussبسیخ کشیدن
mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, trussجفت کردن
tie, knit, knot, ruffle, cadge, trussگره زدن
fagot, cluster, bundle, bunch, band, trussدسته کردن
fagot, apply, couple, truss, faggotبهم بستن
trussبادبان را جمع کردن
trussبار سفر بستن

ترجمه آنلاین

خرپا

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.